Friday, July 9, 2010

آوازهایی برای سرخ‌پوست یاغی

اتوبان نیستم از من گذر کنی
تنها کوچه‌ای بن‌بستم
می‌توانی بیایی و در من آواز بخوانی!
رم نیستم همه‌ی راه‌ها به من ختم شود
میدانی مقدسم
که عاشقان را در آن به دار می‌آویزند!

آهسته!
صدایم نزن
خواب فنچ‌های روی شانه‌ام را می‌آشوبی!

دلت شهر می‌خواهد
در من اما هیچ میلی به شهر شدن نمی‌انجامد
یک کوچه
تنها یک کوچه کافی است
که خانه‌ات را در آن بنا کنی!

می‌ترسم!
در من زنی است
که ناشیانه از عشق می‌گریزد
در من کودکی است
که به تماشای جهان می‌نشیند
در من شوالیه‌ای است
که با خود به جنگ می‌ایستد
در من
...

**

اتوبان نیستم از من گذر کنی
تنها کوچه‌ای بن‌بستم
می‌توانی بیایی و در من آواز بخوانی
آهسته!
طوری که خواب پروانه‌ها را نیاشوبی



Posted by: Sepideh

No comments:

Post a Comment